صد هزاران دل یعقوب حزین زنده ب

ساخت وبلاگ
صد هزاران دل یعقوب حزین زنده بدوست کر و فر شرف یوسف کنعان رسدش لب عیسی صفتش مرده به دم زنده کند گر پرد با پر جان جانب کیوان رسدش نوح وقتیست که عشق ابدی کشتی اوست گر جهان زیر و زبر کرد به طوفان رسدش عشق او گرد برانگیخت ز دریای عدم ید بیضا و عصایی شده ثعبان رسدش جملگی تشنه دلان قوت از او می یابند با چنین لقمه دهی شهرت لقمان رسدش 1251 گر لب او شکند نرخ شکر می رسدش ور رخش طعنه زند بر گل تر می رسدش گر فلک سجده برد بر در او می سزدش ور ستاند گرو از قرص قمر می رسدش ور شه عقل که عالم همگی چاکر اوست جهت خدمت او بست کمر می رسدش شاه خورشید که بر زنگی شب تیغ کشید گر پی هیبتش افکند سپر می رسدش گر عطارد ز پی دایره و نقطه او همچو پرگار دوانست به سر می رسدش آن جمالی که فرشته نبود محرم او گر ندارد سر دیدار بشر می رسدش کار و بار ملکانی که زبردست شدند نکند ور بکند زیر و زبر می رسدش می شمردم من از این نوع شنودم ز فلک که از این ها بگذر چیز دگر می رسدش 1252 آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش بوک این همت ما جانب بستان کشدش گر چه جان را نبود قوت این گستاخی آنک جان از مدد رحمت جانان کشدش هر دم از یاد لبش جان لب خود می لیسد ور سقط می شنود از بن دندان کشدش جانب محو و فنا رخت کشیدند مهان تا بقا لطف کند جانب ایشان کشدش ای بسا جان که چو یعقوب همی زهر چشد تا که آن یوسف جان در شکرستان کشدش
قطعه های ادبی...
ما را در سایت قطعه های ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdi onlinerooz17013 بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 13:52